سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زازران


یه روز از یه مادربزرگی شنیدم می گفت پدر بزرگش وقتی  میرفته مکه سه ماه تو راه بودند تا به آنجا برند سه ماه هم برای برگشت شون حدودن شش ماه طول می کشید .
میگفت یک دفعه که پدربزرگش رفته بود مکه  بعد از انجام اعمال حج در راه برگشت حجی یه لحظه به چشماش یه چیزی میخوره که تا حالا هیچ وقت تو عمرش ندیده بود.
منم وقتی شنیدم از سرم انگار دود بلند می شد شنیدم اون حجی یه تیکه ابر دیده بود که اون ابر را تو یه کاسه گذاشته بود و آورده بود خونشون.
بعد از چند روز که داشته بود نماز میخوانده بود ابر هم کنارش بود یک دفعه ابر بخار میشه و به آسمان می رود (راستی این حجی ما شیخ بوده)
اینم کارهای خداوند مهربان


نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/1/9 توسط احمد
قالب وبلاگ