""می خواهم به کودکی ام باز گردم
ودیگر بار
دفتر مشقم را
که سراسر نام تو بود را بگشایم
تا حیرت معلم را در صدای خنده ی شاگردان
با سوزش ترکه ی تنبیه بر دستهایم بازیابم...
""می خواهم به کودکی ام باز گردم
به زمانی که دیوار سخت فاصله ها
بر سینه هامان سنگینی نمی کرد...
_ باد می آمد _
ما بادبادک های کاغذی مان را
هوا می کردیم
نگاه هزاران کودک
به انگشتان نشانه ی هزار کودک دیگر
ما را نشانه می کرد
وما
لذت را در قلب های کوچکمان
به تساوی تقسیم می کردیم...
""می خواهم به کودکی ام باز گردم
با اشاره ای دزدانه صدایت زنم
تا کبوتری را که خریده بودم
فارغ از نگاه های سنگین پدر
نشانت دهم
و قلب کوچک او
در دست های کوچک تو
و دست های کوچک تو
در دست های گرم من
آرام گیرد ...
""می خواهم به کودکی ام باز گردم
تا کوچه از فریاد کودکانه ام بیدار شود
و باز
تنها خریدار کلوچه هایم تو باشی...
""می خواهم به کودکی ام باز گردم
باید که با کوچ دوباره ی چلچله ها
به نگاه نخستین برگردم ...
باید به کودکی ام باز گردم...
ودیگر بار
دفتر مشقم را
که سراسر نام تو بود را بگشایم
تا حیرت معلم را در صدای خنده ی شاگردان
با سوزش ترکه ی تنبیه بر دستهایم بازیابم...
""می خواهم به کودکی ام باز گردم
به زمانی که دیوار سخت فاصله ها
بر سینه هامان سنگینی نمی کرد...
_ باد می آمد _
ما بادبادک های کاغذی مان را
هوا می کردیم
نگاه هزاران کودک
به انگشتان نشانه ی هزار کودک دیگر
ما را نشانه می کرد
وما
لذت را در قلب های کوچکمان
به تساوی تقسیم می کردیم...
""می خواهم به کودکی ام باز گردم
با اشاره ای دزدانه صدایت زنم
تا کبوتری را که خریده بودم
فارغ از نگاه های سنگین پدر
نشانت دهم
و قلب کوچک او
در دست های کوچک تو
و دست های کوچک تو
در دست های گرم من
آرام گیرد ...
""می خواهم به کودکی ام باز گردم
تا کوچه از فریاد کودکانه ام بیدار شود
و باز
تنها خریدار کلوچه هایم تو باشی...
""می خواهم به کودکی ام باز گردم
باید که با کوچ دوباره ی چلچله ها
به نگاه نخستین برگردم ...
باید به کودکی ام باز گردم...
نوشته شده در تاریخ
شنبه 89/5/2 توسط دیبا