قصه ازحنجره ایست که گره خورده به بغض
یک طرف خاطره ها
یک طرف پنجره ها
در همه آوازها...
حرف آخرزیباست
آخرین حرف توچیست که به آن تکیه کنم؟؟؟
حرف من دیدن پروازتودرفرداهاست
تنهایی تنها همدم تنهایی ام شده ،کاش دلی برایم می سوخت...
من خدا را شکر میکنم
برای مالیاتی که پرداخت میکنم
چون بیه این معناست که شغلی دارم.
برای شلوغی و کثیفی خانه بعد ار مهمانی
چون یعنی دوستانی دارم که پیشم میان.
برای لباسهایی که کمی برام تنگ شدن
چون یعنی غذا برای خوردن دارم.
برای سایه ای که شاهد کار منه
چون یعنی خورشید تو زندگیم میتابه.
برای چمنی که باید زده بشه، برای پنجره هایی که باید تمیز بشه و ناودانهایی که باید تعمیر بشه
چون یعنی خانه ای برای زنگی کردن دارم.
برای تمام شکایاتی که در باره حکومت میشنوم
چون یعنی ازادی بیان وجود دارد.
برای جای پارکی که در انتهای پارکینگ پیدا میکنم
چون یعنی قادر به راه رفتن هستم و وسیله نقلیه دارم.
برای هزینه بالا برای گرمایش
چون یعنی خانه گرمی دارم.
برای خانمی که در کلیسا پشت سرم با صدای بدی میخواند
چون یعنی گوشم میشنود.
برای کوه لباسهایی که باید شسته و اتو بشوند
چون یعنی رختی برای پوشیدن دارم.
برای کوفتگی و خستگی عضلاتم آخر روز
چون یعنی قادر بودم که سخت کار کنم.
برای زنگ ساعتی که صبح مرا از خواب بیدار میکند
چون یعنی هنوز زنده هستم.
و خدا را شکر میکنم برای همکاران دیوانه ای که دارم
چون باعث میشوند کار برایم جالب و خوب باشد..
خوب زندگی کنید!
زیاد بخندید!
با تمام قلبتان دوست بدارید