اونجایی که امروزه عشق و عاشقی مثه نقل و نبات شده ،و هر ننه قمری دم از
عشق و عاشقی میزنه(البته توهین به عاشقای واقعی نشه!! ) ، با یه نگاه عشق!
پیدا میشه و بعد بمیرم برات ها شروع میشه واین دری وری ها..
البته نمیخام به اونایی که واقعا عاشقن توهین کنم(هرچند عشق و عاشقی این روزا خلاصه شده توی دوستی یه دختر و پسر) اما دیگه مجبورم همه رو از دم تیغ بگذرونیم..
همه
چیز از یه دروغ شروع میشه.والنتاین (Valentine)،داستانی ساختگی مربوط به
سدهی سوم میلادی در روم باستان که 6سال پیش از طرف رسانههای غربی مطرح
شده و به سرعت در میان همهی ملتها با فرهنگهای متفاوت ترویج داده شده و
جالب آن که حتی خود غربیها نیز این سؤال براشون پیش اومد که چرا تاحالا به
(والنتاین Valentine) اشارهای نشده بود؟ این داستان تخیلی و پوسیدهی
تاریخی از کجا پیدا شد؟ و چی شد که فرهنگ استثماری یهو اینو پیدا کرد و به
یاد بزرگداشتش یه روزی به نام روز عشق ایجاد کردند؟!
خلاصهی اصل
داستان تخیلی ازاین قراره که گفتند:در زمان فرمانروایی «کلودیوس دوم» در
روم و در سدهی سوم میلادی، به نظامیگری توجه بسیاری میشد و فرمانروا به
خاطر استثمار کامل سربازان، از ازدواج آنها ممانعت مینمود. اما کشیشی به
نام والنتاین به صورت مخفیانه یا آشکار مبادرت به عقد سربازان با دختران
مورد نظرشان میکرد.
فرمانروا پس از اطلاع از موضوع، یارو رو به
زندان میفرسته،ولی او در همان زندان عاشق دختر زندانبان میشه! کشیش
زندانی، دختر زندانبان را کجا دیده بود؟ چندبار دیده بود که عاشق هم شده
بود؟ و به رغم سنت کشیشان به خودداری از ازدواج، چرا هوای ازدواج به سرش
زده بود؟ و ... جزء سؤالات مطرح نشده و بیپاسخه.
خلاصه این کشیش
عاشق پیشه، به صورت مکرر برای معشوقهی خود کارتی ارسال میکرده (حالا از
کجا این کارتها را میآورده و چگونه ارسال میکرده نیز مطرحه) و روی آن
کارتها مینوشته: «From your Valentine – از طرف والنتاین تو»! و در
نهایت نیز فرمانروا این کشیش عاشق پیشه را میکشه.
این داستان بی سر و
ته عشقی، توسط آمریکاییها از لا به لای ناکجا آباد کتب تاریخی یونانی
پیدا میشه و روزی به نام روز عشق نامگذاری شده و این فرهنگ مضخرف توی
دنیا رواج پیدا میکنه.
ما ایرانی ها که مرغ همسایه برامون غازه،و تاریخ
نشون داده که در بی جنبه گی همتایی هم نداریم این روز رو اینقدر مهم
میدونیم که حاضر شدیم روز رحلت پیامبر (ص)رو فراموش کنیم و به روز
والنتاین بپردازیم..
البته ما ایرانیها روز 29 بهمن رو به نام سپندارمذ
گان رو داریم که متعلق به 20 قرن پیش از میلاده نه مثله والنتاین مال 3
قرن بعد از میلاده..
حالا قضاوت با خودتون...
چرا بعضی ها از چیزایی پیروی میکنند که هیچ اطلاعی از پیشینه اون
ندارند؟؟
سعی کنیم با آگاهی کارهامون رو انجام بدیم نه تقلید کورکورانه!!!!!!! حتی نماز خوندنمون،عبادت کردن و....
خداوند متعال، آن عاشق و معشوق حقیقی، در خصوص نوع عشق و محبت بندگان
خود میفرماید:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً
یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه
(البقره – 165)
بعضى از مردم به جای خدا، همتایانى [برای او] اختیار مىکنند و آنان را
مانند دوست داشتن خدا، دوست میدارند. ولى آنان که ایمان آوردهاند شدت محبتشان به
خداوند است [ما بقی محبتهای آنان در راستای محبت الهی قرار دارد و اگر ببینند کشش
یا جذبهای سبب دوری آنها از محبوب میگردد، به آن دل نمیبندند]
وای چندی حرف زدم....
گفتم: چقدر احساس تنهایی میکنم .
گفتی: ... فَإِنِّی قَرِیبٌ...
.:: من که نزدیکم (بقره/؟؟؟) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد بهت نزدیک شم .
گفتی: وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/؟؟؟) ::.
گفتم: این هم توفیق میخواهد!
گفتی: أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ...
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/؟؟) ::.
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی .
گفتی: وَاسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ...
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/؟؟؟) ::.
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار میتونم بکنم؟
گفتی: أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ ...
.:: مگه نمیدونید خداست که توبه رو از بندههاش قبول میکنه؟! (توبه/؟؟؟) ::.
گفتم: دیگه روی توبه ندارم
گفتی: ... اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (2) غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِِ ...
.:: (ولی) خدا عزیزِ و داناست، او آمرزندهی گناه هست و پذیرندهی توبه (غافر/؟؟؟) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا…
.:: خدا همهی گناهها رو میبخشه (زمر/؟؟؟) ::.
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو میبخشی؟
گفتی: وَ مَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ...
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/؟؟؟) ::.
گفتم: نمیدونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم میزنه؛ ذوبم میکنه؛
عاشق میشم! ... توبه میکنم
گفتی: إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ...
.:: خدا هم توبهکنندهها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/؟؟؟) ::.
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ...
.:: خدا برای بندهاش کافی نیست؟ (زمر/؟؟؟) ::.
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار میتونم بکنم؟
گفتی: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا (41) وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلًا (42)
هُوَ
الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ
الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید.
او کسی هست که خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت میفرستن تا شما رو از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون بیارن.
خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/؟؟؟)
..
ولی انگارصدامونشنیدبود،جواب نداد،دوباره سلام کردم،همینطورکه پتوروی صورتش بود،باصدای ضعیفی جواب داد:سلام
دلم یهوریخت پائین!یه لحظه باخودم گفتم:خدای من!چراتوی این حال باید ...،!!
پرسیدم:بهتری؟کمی پتوروازروصورتش کشیدکنار،گفت:ممنون.
اعتمادبه نفس بیشتری پیداکردم وبازگفتم:واقعا متاسفم...!!!
انگارمیخواست نزاره حرفاموادامه بدم!
کاملا روی صورتش رو کنارزد،باصدای بغض آلودی گفت:خواهش میکنم دیگه اینجانیا،سراغ منوهم نگیر،خواهش میکنم برو
بزاراحتت کنم نمیخوام ببینمت !وباز روی صورتش روکشید
انگاردنبال بهونه میگشتم!شایدم دنبال همین حرف...!!آخه دکترا گفته بودن دوسه تاعمل باید روی صورتش انجام بشه
تازه به شکل اولش هم که نمیشه...!!!
دلم براش سوخت!امانمیدونستم چکارکنم.بااون حرفی که زد،یه حسی بهم دست داد،که مثلا اون خودش منونمیخواد!!
میدونستم برا چی میگه،اما...دیگه باید میومدم بیرون وقت ملاقات هم تموم شده بود.صداموبلندترکردم وگفتم:انشاءالله
زود خوب میشی،کاری نداری من باید برم
جوابی نشنیدم.اومدم بیرون اماپکربودم.
بعدازخداحافظی ازخونوادش وقتی ازبیمارستان اومدیم بیرون،همراه بابااینانرفتم خونه.
توی فکربودم وبی هدف میرفتم،تااینکه متوجه شدم دارم توی پارک قدم میزنم .حال خوبی نداشتم.
شده بودم مثله توی این فیلما!توی سرم هی صداهای عجیب غریب میومد.نمیدونم صدای ،نفس،وجدان،شیطان!
هرکدوم یه چیزی میگفتن...
نشستم روی نیمکت پارک.نفهمیدم کی خوابم برده.
یه چیزی محکم خورد توی سرم.توی خواب انگارپسربچه ای به شدت باتوپش زده بود توی سرم...یهودادزدم:آآآآخ...
ومادرم روبالای سرم دیدم که می"گفت:سعید چیه مادر؟داشتی خواب میدیدی.........!!!!!خیس عرق شده بودم...
سلام دوستان.بااجازه آقای مدیر،به نقل ازیکی ازمخاطبان جسور،عجول ،شیطون وباهوش!!!وبلاگ...باتشکر
ساله اش تکه سنگی برداشته و بر روی ماشین خط می اندازد.
مرد
با عصبانیت دست کودک را گرفت و چندین مرتبه ضربات محکمی بر دستان کودک زد بدون
اینکه متوجه آچاری که در دستش بود شود.
در بیمارستان کودک به دلیل شکستگی
های فراوان انگشتان دست خود را از دست داد.
وقتی کودک پدر خود را دید با
چشمانی آکنده از درد از او پرسید: پدر انگشتان من کی دوباره رشد می
کنند؟
مرد بسیار عاجز و ناتوان شده بود و نمی توانست سخنی بگوید، به سمت
ماشین خود بازگشت و شروع کرد به لگد مال کردن ماشین.
و با این عمل کل
ماشین را از بین برد و ناگهان چشمش به خراشیدگی که کودک ایجاد کرده بود خورد که
نوشته بود:
( دوستت دارم پدر ! )
روز بعد مرد خودکشی
کرد.
عصبانیت و عشق محدودیتی ندارند.
چیزها برای استفاده
کردن هستند و انسان ها برای دوست داشتن.
مشکل دنیای امروزی این است که
انسانها مورد استفاده قرار می گیرند و این درحالی است که چیزها دوست داشته می
شوند.
رفتارت می شود.
مراقب رفتارت باش که عادت می شود.
مراقب عادتت
باش که شخصیتت می شود.
مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می شود
به نام خدا
سلام.آموخته ایم اعتبار افرادبه ظاهرآنهانیست،به ارزشهائیست که دروجود آنهاست.......
***
سخنرانی معروف در مجلسی که دویست نفر در ان حضور داشتند یک اسکناس هزارتومانی ازجیبش بیرون اورد وپرسید:
_چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟
دست همه حاضرین بالا رفت.سخنران گفت:
_بسیار خوب من ان را به یکی از شما خواهم داد اما قبل از ان میخواهم کاری انجام دهم.
سپس در برابر نگاه های متعجب حاضرین اسکناس را مچاله کرد و پرسید:
_چه کسی مایل است هنوز این اسکناس را داشته باشد؟
و باز دست همه حاضرین بالا رفت.
مرد
این بار اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت وچند بار ان را لگد مال کردو
با کفش خود ان را روی زمین کشید.بعد اسکناس را برداشت و دوباره پرسید:
_خوب حالا چه کسی مایل است هنوز این اسکناس را داشته باشد؟
و باز هم دست همه حاضرین بالا رفت.
سخنران گفت:
_دوستان آبا این بلا هایی که من سر اسکناس آوردم از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما هنوز خواهان آن هستید.
و ادامه داد:
زندگی
واقعی هم همینطور است. ما دربسیاری از موارد با تصمیماتی که میگیریم یا با
مشکلاتی که روبه رو میشویم؛خم میشویم مچاله میشویم خاک الود میشویم واحساس
میکنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم.ولی اینگونه نیست وصرف نظر از اینکه چه
بلایی سرمان آمده هرگز ارزش خود را از دست نمیدهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند آدم با ارزشی هستیم!