• وبلاگ : زازران
  • يادداشت : خلقت!
  • نظرات : 6 خصوصي ، 20 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ذبيح الله محمدي بردبري 
    بر من منت نهادي و از ظلمت به نورم راهنمايي كردي .

    كور بودم بينايي ام بخشيدي.

    تشنه بودم سيرابم ساختي .

    خوار و كوچك بودم عزتم و بزرگي ام دادي .

    تنها بودم انيسم شدي .

    گمراه بودم هدايتم كردي .

    بر من منت نهادي و خدايم شدي تا بنده ات باشم و بندگي ات كنم اما شرمنده ام همانند مهماني كه از ميزبانش سپاسگزار نباشد. همچون فرزندي كه مادر را سپاس نگويد. مثل تشنه اي كه از سيراب كننده اش تشكر نكند . مثل كويري كه ممنون ابرهاي باران آور نباشد .

    شر منده ام كه مرا ايمان بخشيدي و در كهف اطمينان بخش وحي و من اينهمه لطف را فراموش كردم .

    بر من منت گذاشتي و ريزه خوار خوان سراسر هدايت و مهر رسولت كردي و من خويش را گم كردم. در قلبم جوانه ارادت اوليايت را روياندي و من از آنان پيروي نكردم.

    اي آنكه بر من و همه اهل ايمان و رستگاري منت خويش را به كمال رساندي در اين شبها و روزهايي كه نسيم مهرباني ات همه جا را معطر كرده است بر منت بگذار و تا لحظه مرگ سايه هدايت را از سرم كم نكن . وباز بر من منت بگذار و در عالم جاودانگي از عقوبت آتش رهايم ساز .

    اي آنكه بر همه منت مي نهي و هيچكس بر تو منت نمي نهد باز هم با منتي مرا شرمنده كن با منت آغوشي كه برايم مي گشايي.

    بهشت من يك لحظه رها شدن در آن آغوش بي مانند است . من تشنه آغوش توام .
    منتظرم سري بم بزني ماناوپايداربمانيد التماس ودعا