سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زازران

در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم:

چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم ومنتظرش می مانم.

بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد.

و گفت:

دوستـــــش بدار ولی منتظــــــــرش نمـــــــــان.

 



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/8/29 توسط دیبا
قالب وبلاگ