چرا بعضی مواقع....
از سوسک میترسیم اما از له کردن شخصیت دیگران مثل سوسک نمیترسیم
ازعنکبوت میترسیم اما از اینکه تمام زندگیمون تار عنکبوت ببنده نمیترسیم
از خفاش شب میترسیم اما از شبی که افکارمون خفاشی میشه نمیترسیم
ازخوب سرخ نشدن سبزی قورمه میترسیم اما از سرخ کردن ادما از خجالت نمیترسیم
ازجانیافتادن خورش میترسیم اما از اینکه هیچ کسی خودش نباشه نمیترسیم
از دیر جوش اومدن اب برای چای میترسیم اما ازجوش اووردن خون ادما نمیترسیم
ازلولو خورخوره های تو فیلما میترسیم اما ازهیولای نفس نمیترسیم
ازتاریکی میترسیم اما از خاموش کردن اخرین شمع توی تاریکی نمیترسیم.
ازگم شدن سکه هامون میترسیم اما ازسکه یه پول کردن دیگران نمیترسیم
ازسرماخوردگی دوستامون میترسیم اما از سرخورده کردن دوستامون نمیترسیم
ازشکستن لیوان میترسیم اما از شکستن دل ادما نمیترسیم
از لکه دار شدن لباسای سفید میترسیم اما از کثیف شدن سفیدی روحمون نمیترسیم.
ازخواب موندن میترسیم اما از عمری که همه به خواب سپری شد نمیترسیم
ازوقت کم اوردن میترسیم اما از هدر دادن وقتی که داریم نمیترسیم
ازدرس پرسیدن و امتحان دادن میترسیم اما از رد شدن تو امتحان اخری نمیترسیم
از اینکه به ما خیانت کنند میترسیم اماازخیانت کردن به خودمون نمیترسیم
ازاینکه دلمون بشکنه میترسیم اما از درب وداغون کردن دل ادما نمیترسیم
از اینکه دلخورمون کنند میترسیم اما از دل خون کردن دیگران نمیترسیم
ازگم کردن راه میترسیم اما از هیچ وقت به هیچ جایی نرسیدن نمیترسیم
از خستگی سفر میترسیم اما از دست خالی رفتن و برگشتن نمیترسیم
از اینکه نادیده گرفته بشیم میترسیم اما از اینکه نادیدنی ها رو نمیبینیم نمیترسیم
از اینکه یه روز تموم بشیم میترسیم اما از این که تاریخ مصرفمون بگذره نمیترسیم
از اینکه آدما فراموشمون کنند میترسیم اما از اینکه خدارو فراموش کنیم نمیترسیم
یاعلی